کیارش جووونکیارش جووون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

دنیای زیبای ما

اسفند.تولد مامان حوریه

  عزیزم نفسم هستیم وقتی میخوام یه پست جدید واست بزارم با خودم میگم چقدر زود یه ماه میگذره کلی شیرین زبون شدی     امشب بابا کارای ساخت خونه رو شروع کرد مامان زهرا داشت بهت میگفت بابا میلاد واسه اینکه شما تو رفاه و خوشبختی باشین اینقدر زحمت میکشه و..... برگشتی گفتی مامان زهرا من تو چی باشم گفتی کیارش تو چی باشه؟؟؟؟ میلاد عزیزم منو کیارش همیشه قدر این زحماتی که واسمون میکشی رو میدونیم میدونیم واسه رفاهمون خیلی زحمت میکشی مرسی که هر چی بخواییم برامون فراهم میکنی من و کیارش دستای پر مهرتو محکم میبوسیم   بلاخره قالب 93 کیارش جون آماده شد مرسی لی لی جون خوش ...
8 اسفند 1392

بهمن 92

  برای خوشبخت بودن مادر بودن کافیست   کیارشم خیلی داری زود بزرگ میشی واسه خودت مردی شدی مثل همیشه مهربونو خوشگل شاهزاده کوچولوی من خیلی دوست دارم وقتی کار خوبی میکنی بهت میگم جایزه واست چی بپزم میگی نه چیزی نپز واسم تولد بخر تم تولدت دیگه کم کم داره کامل میشه ولی هنوزم دارم فکر میکنم تولدتو کجا بگیرم هر جایی که بگیرم یه سری از دوستات نیستن   ماه توی دستامه وقتی تو پیش منی نه تو نمی تونی از عشقم دل بکنی تو مال منی دنیا دنیا تو رو میخوام دیروز دیگه نا امید شدم از اینکه کلاسای زبان رو کامل بشینی سر کلاس و گوش کنی اما در کمال تعجب وقتی به توصیه ی تیچرت منو خاله فا...
14 بهمن 1392

دی 1392

    یه سلام یلدایی به گل پسرم که دیر وقته واسش از شیطونیاش ننوشتم گل مامان امسال شب یلدا ما مشهد رفتیم خونه مامان زیبا و بابا خلیل و شب یلدامونو با مامانی وبابایی خاله فریبا دائی رضا و زندائی پروین خاله مه سیما عمو سعید و پرنیا جون و پویاجون بودیم   شما و پویا جون همش شمع روشن میکردینو بعدم فوت میکردینو میگفتین تولک تولک تولکت مبارک پرنیای جگر عمه هم همش بههتون میگفت امشب تولد نیست شب یلداست اما کو گوش شنوا.........   اینم لینک یلدای کیارش تو وبلاگ کودک من کلیک کنید با دائی رضا خیلی جوری به دائی میگفتی پپلی(popoli) شیرین زبون و.... اینم کادوهای شب یلدای مامان ...
20 دی 1392

آذر

شاهزاده کوچولوی من کلی کار دارم اما میخوام زودی آپ کنم بعد برم دنبال کارام آخر هفته رفتیم چابهار پیش عمو و زن عمو شکوفه خیــــــــــــــــلی خوش گذشت هنوزم بیل و ماشین کوچولوتو که از بازار چینی ها خریدیم میبینی میگی مامان یادته من رفتم دریا آب بازی عمو و زن عمو واست یه عالمه بادکنک با یه موتور خریده بودن که کلی باهاشون کیف کردی هر وقتم موتورو میبینی میگی مامان عمو موتورشو داد به من وقتی دریا رفته بودیم و تو ساحل نشسته بودیم به عمو میعاد گفتی عمو بریم لب دریا منظورت تو آب بود خلاصه که تو ساحل نشسته بودیم داشتیم شن بازی شما و عمو رو نگاه میکردیم که یه موج ناقلا اومدو کاسه کوزتو برد .بابا طی یه حرکت قهرمانانه دمپا...
8 آذر 1392

مهـــــــــــــــــــــــــــــــــر و آبان

  شاهزاده من خیلی شیرین شدی راه میری و مزه میریزی تا کار بد میکنی و یه کوچولو دعوات میکنیم میگی :گـــــــــــــریه کنم....... منم میگم نه عزیزم....... وقتی تو با زبون خودت دعوام میکنی و من میگم گریه کنم میگی نه شوخی کردم من خیلی دوست دارم   دیروز یه حرف بد زدی منم وقتی تو ماشین بودیم به بابا میلاد گفتم یه نی نیه بدی حرف بد زده بابا میلاد ازت پرسید کی حرف بد زده روتو اونطرف کردیو حرف بابارو نشنیده گرفتی بابا دوباره ازت پرسید کی حرف بد زده گفتی:ای بابا اعصابمو خورد کردی بعدم دوباره صورتتو چرخوندیو بیرونو نگاه کردی   به نظر خودت خیلــــــــــــــــــی روت زیاد نی...
28 مهر 1392

28 ماهگیه وروجک با سواد

می   یه خواب ناز تو طرقبه   و بعد از بیدار شدن خداروشکر همه جا شکلات واست هست حتی خونه ی خاله ی دندون پزشک   این عکسای خوشگلم نزدیکای تقی آباد ازت گرفتیم   اینم باغ وحش وکیل آباد   اینم پارک ملت که پسملم اجازه نداشت خیلی از وسایلو سوار بشه   آقا کیارش تو صفه حباب سواری روی آب همش میرفتی بالای این پله و میپریدی تو توپا   هر جا میرفتیم کیارش جون اول کفشا و جورابا رو در میاورد تا راحتتر فضولی کنه اینجام چالیدره کیارش ...
27 شهريور 1392

مرداد

جوجه کوچولوی مامان نمیدونی چقدر شیرین زبون شدی دیشب موقع خواب میگفتی بابا میتونم چراغ رو روشن کنم امروز بهم گفتی مامان میشه فدات بشم دلم میخواست درسته بخورمت   چون متاسفانه یاد گرفته بودی میگفتی خاک توسرم بهت یاد دادم بگی خاک تو سر دشمنم حالا راه میری و میگی مامان بگو خاک تو سر دشمنم پسمل نازم 1 2 3 7رو میتونی بخونی واز روی کارتات میتونی توپ بابا مامان پا و آب رو بخونی تا 8 هم بلدی بشمری       امــــــــــــــــــــــــــــــــــــان از دست خرابکاری هات وقتی شکستیش فقط نگاهت کردم بهم گفتی چقد بگم دس نزن میشکنه      ...
3 شهريور 1392

تیر 92

قبلا نگران بودم که این همه اسباب بازی داری اما چرا باهاشون بازی نمیکنی اما الان علاقه زیادی به   اسباب بازی هات پیدا کردی روزی هــــــــــــــــــــــــــــــــــــزار بار اسباب بازی هاتو از اتاقت میاری جلوی   تلوزیون میریزیو باهاشون بازی میکنی منم هــــــــــــــــزار بار جمعشون میکنمومیگذارمشون تو اتاقت       این روزا همه بیشتر متوجه بزرگ شدنت میشن منم هر روز با خودم میگم چقدر زمان داره زود میگذره   نمیدونم دلتنگ روزایی باشم که تند تند دارن تموم میشن و با گذشتشون کودکیت داره کم کم تموم   میشه یاتشنه روزایی که تو با شروع هر کدومشون کلی چیزای جدید یاد میگیری و ب...
24 مرداد 1392

خرداد 92

      روز مرد به کوچک مرد وبزرگ مرد خونم مبارک   دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده . آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم روزت مبارک مردز ندگیم ، دوستت دارم         اینم عکسای تپلیه نازم که بعد از یه روز صبح از خواب پا شدنو تا 11شب نخوابیدن دراز   کشیده       مامانی توی پارک یه لحظه ازت غافل شدم پای راستت بو بو شد فدای اون چشای نازت بشم من یکی یه دونه خودمی باااااادومم حسابی غذا میخوری و تپل مپل شدی عزیزم با زن عمو شکوفه رفتیم واست لباسو کفش خریدم وآتلیه هم واست ...
24 تير 1392

اردیبهشت تولد دوتا گل زندگی مامان

        پسر گل مامان تولدت مبارک .   مامانی خیلی دوست داشتم واست یه تولد توپ بگیرم ولی نشد اما قول قول که سال بعد که بزرگتربشی واست بترکونم ............ ..   ولی گل مامان من و بابا وشما حسابی شب تولدت با هم خوش گذروندیم تو هم خیلی خوشحال بودی از فشفشه ها خیلی خوشت اومده بود صبح هم که از خواب پا شدی میگفتی مامان تولد میخوام قربونه اون زبون شیرینت بشم من تا چند روز آهنگای تولدتو گوش میدادی   این کادوی بابا میلاد   گل مامان خیلی با کادوهات بازی کردی و از همشون خوشت اومد اسکوتری که عمو میعاد واست خریدم که اینقدر دوست داری ...
24 ارديبهشت 1392