یک سالو یک و دو ماهگی کوچولوی من

من کلبه ی خوشبختی تو را روزی با گلهای شوقم فرش خواهم کرد

و قشنگترین لحظه هایم را به پای ساده ترین دقایقت خواهم ریخت

تا بدانی عاشق ترین پروانه ات خواهم ماند ...

دیوونه وار عاشقتمممممممممم

وقتی با اون صدای نانازت صدام میکنی مامان

میخوام که درسته قورتت بدم

آخه خودت می دونی که چقد دوست دارم که اینجوری صدام میکنی

عشقم نفسم

همه داروندار مامان

بهت مینازم

بابا جون نعمت و مامان جون زهرا واست یه دوچرخه خریدن

نمیدونی چه کیفی کردی باهاش

خیلی مواظبت بودیم که نیفتی

حرفهایم را قطع نکن و از

من روی نگردان که من در دوران کودکیت با عشق به حرفهای تکراریت بارها و بارها گوش دادم

.وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای آن روزها سوالی میکنم با لبخند تمسخر آمیز به من ننگر

.برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم پس خشمگین

نشو اگر مطلبی را بارها برای من تعریف میکنی

.وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند دستانت را به من بده .........همنگونه که تو اولین قدمهایت را در کار من برداشتی

.وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاریم نمکند.فرصت بده وصبر کن تا بیاد آورم اگر نتوانستم بیاد بیاورم عصبانی نشو"برای من مهمترین چیز نه صحبت کردن"بلکه با تو بودن و تو را برای شنیدن داشتن است

.روزی متوجه میشوی که علیرغم همه اشتباهاتم همیشه بهترین چیزها را برای تو میخواستم و همواره سعی میکردم بهترین ها را برای تو فراهم کنم

.از این که در کنارت و مزاحم کارها و استراحتت هستم خشمگین نشو

یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم آن زمان که زندگی را آغاز کردی

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

دلبندم تا ابد تنهایم نگذار