تولد پسر خوردنیه من
عزیز بی همتای من
فردا تو میخوانی وتصور می کنی و لبخند میزنی...
امروز من می نویسم وتصور می کنم و لبخند میزنم........
تو برای دیروزت برای کوچک بودن وتمام شیرینیت..
من برای فردایت برای منش وبزرگ بودنت....
کیارش نام یکی از چهار پسر کیقباد است و اصل در آن کی آرش است در اوستا به معنی کی و شهریار دلیر
سنگ خوش یمن:زمرد
برج ثور
رنگ شانس : صورتی وآبی روشن(واسه همینه که اتاقت آبیه گل مامان)
اعداد شانس : 5 ، 6 ، 13 ، 188 ، 4524
روز اقبال : جمعه
سمبل:گاو نر
عنصر:خاک(ویژگی های ذاتی مشترک متولدین در این عنصر به واقع بینی و همچنین احتیاط و دقت محدود شده است آنها علاقه زیادی به ثابت قدم بودن دارند و برای بهبود و تحکیم وضعیتشان در زندگی به سختی تلاش می کنند. زمانیکه دو نفر از این عنصر به یکدیگر می رسند ملاقات آنها با بینش بطرف خاک(پایین یا زمین) است و این به آن معناست که افکار بلند پروازانه ندارند . خاک با خاک موجب اطمینان خاطر یکدیگر را فراهم می کنند و این افراد بگونه شگفت آوری باوفا هستند و در کنار یکدیگر می مانند و حفظ روابط همیشگی برای آنها دارای اهمیت زیادی است )
سیاره :زهره
همراهان مناسب : تیر ، شهریور ، دی ، اسفند(قابل توجه کیارش و بابا میلادش که هردوتاشون اردیبهشتی هستن یادتون نره که من اسفندی ام)
گل نسترن
فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید. دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید. خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی میکنید از مشاجرات دوری کنید.
مارک لباس مورد علاقه: Louis Vuitton
خاطرات یک جنین در ادامه مطلب
شروع
تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!
اظهار وجود
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.
زندان
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!
فرق اینجا با آنجا
داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی
می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:
احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!
کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!
اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!
اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!
بلوتوث
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم
بند ناف
امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم
موج مکزیکی
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میرنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی ؟
سکوت سرشار از ناگفته هاست
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم
چندبار مصرف
لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است
جغرافیای بدن
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است
رخصت
خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم برای خروج رخصت بخواهم .
مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم
اولین نفس
کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینها را به خاطر نمی آورم آهای من که هنوز حرفهایم تمام نشد..........
کولولوی مامان من وبابا ساعت٦عصر13اردیبهشت رفتیم زایشگاه و کارای بستری شدنمو انجام دادیم .بهمون گفتن 8شب باید بیمارستان باشم شب همگی اومدن بهمون سر زدن ولی از 11شب باید تنها میموندیم راستشو بخوای خیلی میترسیدم اما خوشحالی در آغوش کشیدن تو بهم قدرت داد
شب پر از هیجانی در پیش رو داشتم. استرس عجیبی در وجودم بود فردا لحظه ای بود که می خواستم موجودی از وجود خودم را ببینم. غروب به طرف منزل مامان زیبا رفتیم تا یکسری از وسایل رو از خونه خودمون به اونجا ببریم (جهت اتراق طولانی مدت بنده) و تمام شب از اشتیاق خوابم نبرد و خواب خوبی نداشتم
ساعتای 2 خوابیدم بلاخره شب نسبتا طولانی برای من به پایان رسید و من خیلی زود از خواب بیدار شدمو دوتا مامانا صبح زود اومده بودن بیمارستان وارد بخش زایمان شدیم دیگه از اون به بعد اجازه حضور همراه نداشتیم با مامانم وبابا میلاد خداحافظی کردم. مامان زیبا واسم آیت الکرسی میخوند و دورم فوت میکرد از دیدن بابا خلیل که با اون وضعیت چشماش اومده بود بیمارستان اشک به چشام اومده بود
صبح 14 اردیبهشت 1390 با کمک دکتر یغماعی
کولولوی مامان تو بیمارستان امام علی(ع) زاهدان ساعت ٩.٣٠صبح بدنیا اومد
به این دنیا خوش اومدی فرشته کوچولو خورشید زندگیم دوستت دارم
قشنگ ترین کنسرت دنیــــا
صدای نفس نفس زدن تـــــو در آغوشــــم هست. . . !
اینم اولین عکسات تو بیمارستان که عمه ساره ازت گرفت (مرسی عمه جون)
یه نی نی خوابالواینم عکسای شب 6
یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است
خیالت راحت باشد
آرام چشم هایت را ببند
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یک نفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد
پسر گلم شب شیشش یکم زردی گرفت و حسابی مامانی رو نگران کرد
گل نازم اولین حمومتو با مامان زیبا رفتی و اصلا گریه نکردی