کیارش جووونکیارش جووون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

دنیای زیبای ما

آذر

1392/9/8 18:25
نویسنده : مامان
316 بازدید
اشتراک گذاری

شاهزاده کوچولوی من کلی کار دارم اما میخوام زودی آپ کنم بعد برم دنبال کارام

آخر هفته رفتیم چابهار پیش عمو و زن عمو شکوفه خیــــــــــــــــلی خوش گذشت هنوزم بیل و ماشین

کوچولوتو که از بازار چینی ها خریدیم میبینی میگی مامان یادته من رفتم دریا آب بازی

عمو و زن عمو واست یه عالمه بادکنک با یه موتور خریده بودن که کلی باهاشون کیف کردی

هر وقتم موتورو میبینی میگی مامان عمو موتورشو داد به من

وقتی دریا رفته بودیم و تو ساحل نشسته بودیم به عمو میعاد گفتی عمو بریم لب دریانیشخندقهقهه

منظورت تو آب بود

بدو بدو

خلاصه که تو ساحل نشسته بودیم داشتیم شن بازی شما و عمو رو نگاه میکردیم که یه موج ناقلا اومدو

کاسه کوزتو برد .بابا طی یه حرکت قهرمانانه دمپایی تو نجات داد مونده بودیم چطوری بهت خبر بدیم

زندگیتو آب برده که یه دفعه دیدیم همه وسایلاتو آب برده زیر یه سنگ (مالت حلال بود جگرنیشخند)

2

هورایاد یه خاطره افتادم واسه ماه عسلمون که رفته بودیم شمال یکی از النگو هام تو آب شکسته بود

و از دستم افتاده بود تو دریا یه دفعه یه خانومی داد زد طلا پیدا کردم منم تا النگو رو دیدم به دستم نگاه

کردمو بدو بدو دویدم گفتم ماله منه خانومه هم که دید النگویی که پیدا کرده شبیه بقیه النگوهامه

النگومو بهم دادهورا مال حلالو دریا هم برمی گردونهفرشته

2

2

 

 

animated gifs of umbrellaanimated gifs of umbrellaanimated gifs of umbrella

آخرشم که میخواستیم برگردیم یه بارونی گرفت که من تو عمرم ندیده بودم از روی همه کوه ها آبشار راه افتاده

بود و راه ها بسته شدن ماهم مجبور شدیم از جاده قدیم بیایم وای جاده نبود همش پیچ بود

گلاب به روتون حالم به شدت بد شد تو اون وضعیتم کیارشم حسابی ترسیده بودی گیر داده بودی

میخوام ببوسمتماچتا وقتی هم که نبوسیدیم آروم نگرفتی

بابا ازت خواسته بود آروم باشی تا من حالم خوب بشه هر 2دقیقه میگفتی مامان دلت بده(خلاصه ی دلت

درد میکنه حالت بد)نیشخندچشمکقهقهه

منم میگفتم آره مامان

میگفتی نمی خوای واسم غذا درست کنی من گرسنمهخنده

 

وقتی هم رسیدیم خونه تا خوابم میبرد

میومدی سراغم واسم بیسکویت آلوچه و خلاصه هر چی خودت دوست داشتی واسم میاوردی میگفتی

مامان جونم بخور که زود خوب بشی اینقدر میومدی میبوسیدیم که دوست داشتم تا ابد مریض باشم تا تو

فرشته مهربونوم همش از این کارای قشنگ بکنی

آخرشم در اتاقو بستی گفتی استراحت کن خوب بشی

بابا میلاد میگفت وقتی داشته تلوزیون نگاه میکرده بهش گفتی هیسساکت مامان داره استراحت میکنه

من که گیج خواب بودم ولی بابا گفت شما و بابا با هم یه شام مردونه درست کردینو تا 2 شب با هم بیدار

بودین

امیدوارم وقتی این بازوهای کوچولوت که الان بهم میگی سرمو روشون بزارمو بخوابم وقتی بزرگ و مردونه

شد و من بی توان شدم واسم یه تکیه گاه امن باشهچشم

3

عزیزم

از خدا گرفتمت

به خـــــــــــــــــــــــــدا میسپارمت

 

آب سیب آبمیوه مورد علاقته نفسم

1

اسب سواری آقا کیارش

2

 

آرایش کردن وروجک من

3

اینم دو تا چیزی که پسملم خیلی دوست داره

قارچ سوخاری

1

ژله با طراحیه مامان جونژله

 

 

نوش جونت خوشگل مامان

دیشب خونه بابا نعمت داشتیم شام میخوردیم یه دفعه اومدی پیشم بهم گفتی مامان جون من فقط تو رو

دارم

میمیرم واست دونه بادوممماچ

 

 

آخرای آذر دوباره رفتیم چابهار وکلی آب بازی تو دریا و .....

 

عمو میعاد واسمون یه خرچنگ گرفت که وقتی آزادش کردیم یه پاش کنده شد بیچاره...از خود راضی

کادو های عمو میعاد تو سفر چابهار

غ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)