کیارش جووونکیارش جووون، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

دنیای زیبای ما

دی 1392

1392/10/20 13:57
نویسنده : مامان
499 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

یه سلام یلدایی به گل پسرم که دیر وقته واسش از شیطونیاش ننوشتم

1

گل مامان امسال شب یلدا ما مشهد رفتیم خونه مامان زیبا و بابا خلیل

و شب یلدامونو با مامانی وبابایی خاله فریبا دائی رضا و زندائی پروین

خاله مه سیما عمو سعید و پرنیا جون و پویاجون بودیم

 

شما و پویا جون همش شمع روشن میکردینو بعدم فوت میکردینو میگفتین تولک تولک تولکت مبارک

پرنیای جگر عمه هم همش بههتون میگفت امشب تولد نیست شب یلداست

اما کو گوش شنوا.........

2

 

اینم لینک یلدای کیارش تو وبلاگ کودک من کلیک کنید

با دائی رضا خیلی جوری به دائی میگفتی پپلی(popoli) شیرین زبون و....

اینم کادوهای شب یلدای مامان وبابا

1

وقتی خیلی کوچیک بودی بابا میلاد مثل این قطار یکی واست گرفت اما زود شکستیش

2

بقیه ماهیاشو نمیدونم کجا انداختیمتفکر

اینم کادوی خاله فریبا

3

خاله مه سیما هم یه باکس بیسکویت و شکلات واست آورده بود که کلی خوردی

 

یه شب با دائی و زن دائی و پرنیا و پویا جون و مامان زیبا رفتیم شهر بازی پروما خیلِِِِِِِِِـــــی خوش گذشت

1

2

3

راستی یادم نره واست بنویسم که موش من فکر میکنه واسه خوردن سوار هواپیما میشه

تا میشینی رو صندلیت دادو بیدادت هواست که بگو خوراکی بیارن واسم

1

2

2

اینم عکسای یه ظهر جمعه باحال که بعد از مدت ها تو خونمون بودیم

ا

 

2

تث

 

اینجا هنوز آتیشو بابا روشن نکرده بود تو هم التماس میکردی که کبابا رو بزاری روی آتیش

ا

 

برای من عزیز تر از تو تو دنیــــــــــا نیست

شیرین کاری های کیارش

2

ودوتا عکس که مدتها بود دلم میخواست تو وبلاگت بزارم وقت نمی شد

این حالو روزه اتاقت بعد از بازی کردنتهدلقک

1

 

گلم53.gif54.gifماهگیت مبارک

 

عزیزم این روزا بیشتر وقتم صرف طراحیه تم تولدت و دوخت لباس عروسکیت میشه

خدایش خیلی زحمت داره مجبورم که کارامو زودتر انجام بدم ..........

نمیدونم تولدتو کجا بگیرم تصمیم گیریش یه نمور سخته....متفکر

 

گل مامان این روزا زیاد سفر میریم واسه همین دیر آپ میکنم ببخشیدچشمک

اینم عکسای سفر به مشهد.....

1

تو مسجد ابوالفضل یه تراکتور بود بابا میلادم سوارت کرد خیلی کیف کردی

1

3

بقیه عکسا باشه واسه بعد ....چشمکماچ

 

پسر خوشگلم بلاخره واسه فرش اتاقت تصمیم گرفتیم

یه فرش با تصویر خوشگل خودت سفارش بدیمقلب

خدا کنه خوب در بیادعینکاز خود راضی

 

چند روز پیش دائی غلام(دائی بابا) اینجا بود خیلی کیف میکردی تا خراب کاری میکردی دائی میگفت خوب دائی جان کاری نداری من میخوام برم توهم زودی میشنستی نیشخند

یه دفعه که دائی کار داشت میخواست بره تو حیات گفتی دائی من کار بد کردمخندهبغل

شب رفته بودی پیش دائی بخوابی با قول اینکه اجازه داری شب پیش دائی بخوابی راضی شدی از بغل

دائی بیای بیرونو بری یه جیش کوچولو

امــــــــــــا....................

وقتی برگشتی دائی اینقدر خسته بود که خوابش برده بود تا یه ساعت به بابا میگفتی تقصیر تو بود دائی خوابید دائی به من گفته بود بفرمایید اینجا بخوابخنده

خلاصه که ما رو کچل کردی تا خوابیدیکلافه

فردا صبح هم تا پشاتو باز کردی گفتی دائی کجاست گفتم بیرون

گفتی لباساشم بردهمتفکر

گوشیشم بردهمتفکر

داشتی نتیجه گیری میکردی که این رفتن برگشتی داره یا نه

که منم گفتم نه لباساشو نبرده تو هم کلی خوشحال شدی وشانست هم زدو دائی شب اومد پیشمون

هورااونم با یه ماشین خوشگلهورا

بهم میگفتی واسه دائی لازانیا میپزیزبان

آخه خودت عاشق لازانیایی

 

دیشب واست کاپ کیک پختم خیلی 20 شدتشویق

کاپ کیک

 

 

کلاس زبان

 

 

1

مدتها بود خوشگل من بهم میگفت میخوام برم مدرسه بعد از یه ماهی که تصمیمشو داشتیم بلاخره دیروز

10/23موفق شدیم با خاله فاطمه شما و محمد رضا رو بردیم اینقدر خوشحال بودین که نگو.....

اولش هر 5 دقیقه کیفت زیر بغلت بود کتابتم دستت میومدی از کلاس بیرون ببینی من هستم یا نه

ولی 5 بار که اومدی دیگه نشتی تو کلاست تا اخرش که 15 دقیقه ای مونده بود هر دوتاتون گرسنه

شده بودین

وسطای کلاس که تیچرتون cd گذاشته بود تا آهنگ شروع شد صدات از کلاس بیرون میومد که با صدای

بلند میخوندی

با کتاب خو بگیر یاری از خو(او)بگیر

قصه هایش بخوان پندو نیرو بگیر

ماچخندهنیشخندخندهماچ

خیلی با حال بود

1

2

دیروز اتوبوس ماشین موتور و سلام رو تو کلاست یاد گرفتی و البته ok هورا

 

تشویقبغلتشویق

2

totalgifs.com palhacos gif gif palhaco16.gifیه جمعه ی دیگه تو خونمون.....totalgifs.com palhacos gif gif palhaco16.gif

(از بس ما در دری هستیم تو خونه بودنمون با حالهنیشخند)

تفریح این هفته تمیز کردن حیاط مخصوصا باغچه که پر از برگ شده بود به دست پدر وپسر بود

کلی خندیدیم از بس بابا میلاد با شاخه درخت خرما و شلوار بابا نعمت باحال شده بود داشتم ازش

یواشکی عکس میگرفتم که فهمیدو رفت لباساشو عوض کردو یه جارو برداشت خندهقهقهه

کیارش خوشگلم شما هم آجر های تمیزو خوشگلوسبز از توی باغچه پیدا کردیو وقتی بابا تو کوچه بوده و

منم توآشپزخونه از فرصت استفاده کردی و برج زیبای خودتو ساختیتشویقهورا

1

حسرت داشتن جاروی آخرین سیستم بابا واسه جمع کردن برگا

2

 

 

به دست آوردن جاروی آخرین سیستمقهقهه

1

قصه های کیارش

وقتی با حیوناش صحبت میکنه..........

سلام خوبی اسمت چیه؟

بجای زرافه میگه:اسمم زرافست

اسم منم کیارشه

آقا فیله کجاست

......

وقتی با عروسکاش صحبت میکنه

سلام نی نی کوچولو خوبی مامانت کجاست

عروسک بزرگتر بر میداره و میگه

ایناش مامانت ....

بیا تو بغلش لباشو بوس کن حالا بیا تو بغل مامانت بخواب

آفرین نی نی خوشگل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)