کیارش جووونکیارش جووون، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

دنیای زیبای ما

فروردین 93

1393/1/7 15:2
نویسنده : مامان
364 بازدید
اشتراک گذاری

ســــــــــال نو مبــــــــــــارک

 

عزیزتر از جونم

امسال من و بابا سومین بهارو با تو تجربه کردیم اونقدر بهت وابسته شدیم که نگو تو هم همینطور

این مدت که مشهد بودیم تا چشماتو باز میکردی میگفتی بابا میلادم کجاست پسر کوچولوی بابایی

خودمیبغل

روز 13 که از خواب بیدارت کردم میگفتی بابا میلادم تنهاست میخوام برم پیش بابا میلادم

بابا میلادتم کلی عشق میکردمی فهمید اینقدر دلتنگش شدینیشخند

دیروز خاله مه سیما میگفت لطفا احساساتتونو تا وقت دارین جمع و جور کنین بعد پسرتونو داماد کنین

که رواعصابه عروستون نباشین نیشخند

وقتی فکرشو میکنم چقدر زود این سه سال گذشت با خودم میگم تو چشم بهم زدنی باید ازت دل بکنمو

بسپرمت به عشق زندگیت .........خیال باطل

اینم تقویم های 93 که وقتی از مشهد برگردیم تقدیم فامیلا میکنیملبخند

 

1

 

 

ت

 

تفریح های کیارش جون

 

1

634950t7vde8eg7v

2

634950t7vde8eg7v

3

634950t7vde8eg7v

4

634950t7vde8eg7v

5

634950t7vde8eg7v

6

634950t7vde8eg7v

3

 

شخصیت کارتونیه مورد علاقه ی این سنتDisney glitter disney bilder

 

عزیزتر از جونم همه لحضه هام از عطر تو پر شدهقلب

 

 

 

Ananas bilderAnanas bilderAnanas bilder

امروز داشتیم ناهار میخوردیم یهو شروع کردی به خوندنه: منــــــــه عاشق خسته

 

منو بابا میلادو میگی قهقهه

عزیزتر از جونم دیگه داری از تنهایی در میای واسه همین خیلی خوشحالمقلب

شرحش بمونه واسه بعدنیشخند

 

ماجراهای شیطنت های کیارش جون سریه .........7867453681756178نیشخند

 

فندق کوچولو روی مبلامون کلی نقاشی کشیدیعصبانی بهت گفتم حالا خوبه دعوات کنم

در جوابم میدونی چی گفتی؟؟؟

مامان جون میخوای جوجو کوچولوتو دعوا کنی هیپنوتیزم

که جوجه کوچولوت بره دیگه جوجه کوچولو نداشته باشیاز خود راضی

 

دیروز اگه بدونی چیکار کردی.....................

وقتی بزرگ بشیو این نوشته ها رو بخونی یادت نمیاد واسه همین برات کامل مینویسم

خونه های سازمانی که ما الان توش زندگی میکنیم دوتا حیاط داره که یکی از حیاطاش درش تو اداره باز

میشه دیروز که در حیاطو به دلایلی بابا باز گذاشته بود شما از غفلت چند ثانیه ای من استفاده کرده

بودیو از خونه رفته بودی بیرون تا بدو بدو رفتمو چادورمو برداشتم برگشتم تو حیاط دیدم اثری ازت نیست

هرچی بلند صدات کردم جوابی نشنیدم دیگه میخواستم بشینم گریه کنم که به فکرم رسید بیام تو خونه

به بابا میلاد زنگ بزنم تا بابا میلاد گوشیو جواب داد گفت کیارش اومده اینجا

مونده بودم خوشحال باشم عصبانی باشم یا تعجب کنم داشتم شاخ در میاوردم

توی فسقلی قبلا با بابا میلاد چند بار رفته بودی اداره قشنگ تو ذهنت بوده که کجا بریمتفکر

خلاصه که رفتی تو اداره دنبال بابا میلاد که بری مغازهخنده

از دست پسر شیطون بلای عشق سوپر مارکت من چه کنمقهر

هوراهوراهورا

هوراهوراهورا

 

خبر خبر............


کیارشم یه دوست جدید پیدا کردی امیر محمد که مامان و باباش همکارای بابا میلادن هر روز 12 بعد از

مهدش میاد اداره و خیلی اتفاقی شما دوتا باهم دوستای خوبی شدین و هر روز از 12 تا 2 با هم کلی

بازی میکنینتشویق

کارت پستال درخواستی طراحان

روز مادر گرامی باد

 

 

مامان گلم قدرتو از وقتی مادر شدم خیلی بیشتر میدونم بهتر زحماتی که واسم کشیدیو درک میکنم

میدونم ذره ذره ی سلامتی و جونیتو فدای قد کشیدن من کردی میدونم خیلی شبا با گریه هام بیدارت

نگه داشتم هنوز یادمه وقتی سرخک گرفتم با یه پارچه نرم روی دستو پاهامو ماساژ میدادی تا اون دونه

های قرمز نتونن مانع خوابیدنم بشن من که خوابم میبرد بالای سرم بودی تا تب نکنم همه ی اینا تا زندم

یادم میمونه با تمام وجودم دوست دارم امیدوارم خدا بهم توان بده تا جبران یه کوچولو از زحماتتو بکنم

هیچ وقت یادم نمیره وقتی تو اتاق عمل بودم اونقدر ترسیده بودم که با خودم عهد کردم وقتی از اتاق

عمل اومدم بیرون حتی قبل از دیدن جگر گوشم اول دستای مهربونت رو ببوسم که واسه من تموم این

ترسا و دردا رو 100برابر بیشتر تو اون دوران کشیدی

خوشحالم که خوشحالیه به دنیا اومدن کیارش از یادم نبرد بوسیدن دستای مهربونتو

 

کارت پستال درخواستی طراحان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)