نانازم سه ماهه شده(آتلیه)و اولین ماه رمضان با کیارش 4ماهگی
قند عسلمو سه ماهو سه روزگیش واسه اولین بار بردیم آتلیه و یه عالمه عکس قشنگ ازت
گرفتیم تا میخواستیم ازت عکس بگیریم غلت میزدی
البته 3ماهگی بردیمت عزیزم ولی یه دفعه زدی زیر گریه و دیگه آروم نشدی تا وقتی برگشتیم خونه
راستی تپلم آتلیتو مهمون بابا نعمت بودی
پرنس کوچولوی من متاسفانه بخاطر بی مسئولیتیه آتلیه ی خانه دوربین نتونستم عکسای
آتلیتو روی cdداشته باشیم چون گفت سیستمم ویروسی شده و عکساتون پاک شده واسه
همین فقط همین 3تا عکس که چاپ کردیم از اتلیه ی 3 ماهگیت واسم مونده
کیارش کچل می شــــــــــــــــــــــــــــــــه
غلتیدنات شروع شده دیگه
تا رو زمین میگذاریمت یه ثانیه نمی گذره پاهاتو میبری به سمت چپ بعدم
وزنتو میندازی رو شونتو میچرخی رو شکمت تا از کنارت بلند میشم و میرم بر میگردم اینطوری شدی.........
این همه تعجب از چیه؟؟؟؟
این عکسارو یه روز ظهر گرفتم که موشم نخوابید واسه همین حسابی با هم بازی کردیمو خنندیدیم
بخورمت من که همش لبای کوچولوتو اینطوری می کنی تا مامان واست بمیره
وااااااااااااااااااای که حریف غلت زدنات نمیشدم واسه همین تا یه مدت تو نی نی لای لای میگذاشتمت
4ماهگی
یه خــــــــــــــــاطره
آقا کیارش ماه رمضون 4ماهه بود و اصلا تا 4 صبح نمی خوابیدرمضون بود عمو مسعود و
عمه ساره تا سحربیدار می موندن و پلی استیشن بازی می کردن.یه شب که ما خونه بابا بزرگ
کیارش موندیم آقا کیارش مثل همیشه بی خواب شده بود منو کیارش رفتیم
پیش عمه ساره و مسعود تا بابا میلاد کیارش که صبح باید میرفت اداره بتونه بخوابه لباسای کیارش
خیس شده بود و هوا همبخاطر کولر سرد بود منم مجبور شدم یه تی شرت بزرگ رو تنه کیارش
کنم تا سرما نخوره آخه لباساش تو اتاقی بود که بابا توش خوابیده بود
شکمو مامان همش میخواستی پاهاتو بخوری
بلاخره موفق شدی