کیارش جووونکیارش جووون13 سالگیت مبارک

دنیای زیبای ما

مرداد

1392/6/3 11:15
نویسنده : مامان
374 بازدید
اشتراک گذاری

جوجه کوچولوی مامان نمیدونی چقدر شیرین زبون شدی

دیشب موقع خواب میگفتی بابا میتونم چراغ رو روشن کنمعینک

امروز بهم گفتی مامان میشه فدات بشم دلم میخواست درسته بخورمت

 

چون متاسفانه یاد گرفته بودی میگفتی خاک توسرم بهت یاد دادم بگی خاک تو سر دشمنم حالا راه میری

و میگی مامان بگو خاک تو سر دشمنم

پسمل نازم 1 2 3 7رو میتونی بخونی واز روی کارتات میتونی توپ بابا مامان پا و آب رو بخونی

تا 8 هم بلدی بشمری

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

 

1

2

بع بعی

3

امــــــــــــــــــــــــــــــــــــان از دست خرابکاری هات

وقتی شکستیش فقط نگاهت کردم

بهم گفتی چقد بگم دس نزن میشکنه

3

 

 

 

 

116.gif112.gif .116.gif.119.gif119.gif

 

 Wedding Animation _ dinamobomb

دونه بادومم 15 مرداد سالگرد ازدواج من وبابا جونه میخواستم آخر هفته که رفتیم مسافرت واسه بابا

کادو بخرم به بابامیلادم گفته بودم خودش میدونه اینجا جنساشون خوب نیست تصمیم داشتم با یه کیک

سوپرایزش کنم که بابا میلاد همیشه یه قدم جلوتر از منه من واسه 15 کیک سفارش داده بودم که شب

15هم دیدم بابا میلاد دمه افطار با یه کیک خوشمزه و به قول شما بستنی بزرگ اومد خونه

1

 

 

وای کیارش اینقدر اذیت کردی که تولک منو بیار که نگو مثلا قول دادی دست نزنی

 

تا بابا افطاریشو بخوره بعد شمع ها و فشفشه ها رو روشن کنیم و بعدشم که آوردمش سر قول

 

موندنت از جای دهن کوچولوت دور کیک پیداست

2

3

خیلی شب خوبی بود و حسابی خوش گذشت حسابی با فشفشه ها عشق کردی همشم دور کیک

میچرخیدیو میگفتی تولک تولک تبلکم مبارکماچ

1

فشفشه ها کار خود وروجکته

 

4

مرسی میلادم که همیشه با کارات منو غافل گیر میکنی

 

دوستت دارم ای تو که هر چه فکرش را میکنم برای من

برای قلبم واحساسم مثل و مانندی نداری

 

 

امــــــــــــــــــــــــــــــــــــا کادوی بابا میلاد که الان نمیگم بعد عکسشو میگذارم اگه بدونی چه ذوقی

کردم میلاد جونمه دیگه....................بغل

 

شعرای جدید کیارش جون

عمو زنجیر باف بله

زنجیر منو بافتی بله پشته کوه انداختی بله

بابا اومده چی چی آورده

نخودو کشمش

بخورو بیا

با صدای چی

ویـــــــــــــــز ویـــــــــــــــــز

کامل کامل میخونی

 

دیروز که با خاله رفتیم بازار بردیمتون دردسر والدین

اونجا از این زنجیرا دیده بودی میگفتی مامان عمو زنجیر باف بخر

چون واست جورچینه حروف الفبا خریده بودم گذاشتیمش واسه یه روز دیگه شما هم قبول کردی

جوجه کوچولو توی اون همه حروف الفبا خیلی راحت میگردی و هر حرفی رو میگذاری سر جاش

 

جدیدا با خودت میخونی

آریا میاد یواش یواش

داره میاد صدای پاش

.......

داری سعی میکنی یادش بگیری

این روزا همش میگی

مامان میشه فدات شم میگم نه

مامان میشه قمبونت برم (قربونت برم)میگم نه

میشه عاشقت بشم میگم آره

میشه چاقالوت بشم میگم آره

مامان چــــــــــرا این مد کونکو(برنامه کودک) گذاشتی

چرا اینارو اینجا گذاشتی

چرا اونجا نشستی

چرا چـــــراغو خاموش میکنی

چـــــــــــــــــــــــــــرا

چــــــــــــــــــــــرا

چـــــــــــــــرا

چـــــــرا

چــرا

چرا

 

وقتایی که حوصله نداری میگم میشه فدات شم میگی نه نمـــــــــــــــیشه

ولی وقتی سر حالی میگی هـــــــــــــــــــــــــــا میشه

 

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوباره بهشت کودک

 

خوشملم وقتی بهت گفتم بهت قول میدم ببرمت پارک حسابی بازی کنی

گفتی مامان منم قول میدم

تو جاده که بودیم هر 5 دقیقه میگفتی حوریــــــــــــــــــــــه بگو حسابی خیال باطل

منم میگفتم میبرمت پارک که حســـــــــــــابی بازی کنی

یکم که گذشت خوابت برد میخواستم جا به جات کنم که راحت بخوابی از خواب پریدیو گفتی من خونه

ماما زهرا رو دوست ندارم پرسیدیم چـــــــــــــرا؟ گفتی دوست ندارم میخوام برم پارک بمونم حسابینیشخند

واسه همین از ساعت 5:45تا 8:15

بهشت کودک بودیم از اونجا هم با بابا میلاد و بچه ها رفتیم پارک تا 11شب

 

فک کنم پارک حسابی همینه دیگه¡¡1

2

3

4

5

6

7

9

11

12

13

14

16

پارک

15

 

و ســـــــــــــــــــــــــــــــــرانجام بعد از کلی انتظار عکسای آتلیه

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

آتلیه

دست زن عمو درد نکنه که رفت عکساتو گرفت

دمه آتلیه سایان گرم کارش خیلی درسته _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

یه گردش حسابیه دیگه با خاله فاطمه

خوشگلم دیروز 24ام رفتیم گردشو نیم ساعت پیاده روی کردیم آخرش اینقدر خسته شدی بودی که هر

چند دقیقه میگفتی

بگلم کن

ولی تا میگفتم خوب حالا که خسته شدی بریم خونه پارک نریم به عشق

هلیکوپترا دوباره پاهاتو با خستگی میکشیدی رو زمینو راه میرفتی

آخرشم دلم واست سوختو بغلت کردم

1

2

3

 

عزیزم این عکستو سایت نی نی شما درست کرده و تو وبلاگش گذاشته دستشون درد نکنه

مادرم ميگفت تا مادر نشوی حس آن را نداني اي فرزندم


و چه كودكانه پرسيدم من : كه چرا بهشت زير پاي توست؟


ياد دارم كه چقدر او خنديد


سپس او گفت: بهشت هديه اي بود از خدا بر من


وقتی تو را در دل داشتم بهشت در دستانم بود و تو در جانم و روزی که تو چشم به جهان

گشودی


بهشت را با تمام بزرگی بر زمین نهادم و تو را عاشقانه در آغوش کشیدم فرزندم


آری


برای همین است که می گویند بهشت زیر پای مادران است...

 

♥♥♥♥♥

 

بازم شیطونیSmiley ok 71

یه روز بابا میلاد با خودش بردت بیرون تا من به کارام برسم

بابا میلاد میگفت داشته با موبایلش حرف میزده توهم دست بابا رو گرفته بودیو میرفتی باباهم باهات

میومده ولی حواسش نبوده وقتی موبایلشو قطع میکنه میبینه جلوی مغازه هستین میخواسته

برگرده که گفتی بابا میلاد من خیلی دوست دارم عاشقتم بابا جونم گفته منم خیلی دوست دارم

تو هم گفتی بریم مغازهSmiley ok 80

که بابا جون بردتت مغازه و با یه عالمه بیسکویتو. شیرو شیر کاکائو اومدین بیرون

 

جدیدأ این مدلی کاراتو راه میندازی

شبش بابا میخواست رو پاش بخوابونتت با یه لحنی که خاص خودته گفتی مـــــــرسی بابا جون که منو رو

پات میگذاری

شبا میگی:

بابا واسم قصه سلطان میگی بابا میگه بله

بابا واسم قصه خطا میکنی جواد(جفا)میکنی میگی.......بابا میگ بله

بابا واسم قصه اون نی نیه که رفته بود تو جنگلو میگی...........بابا میگه بله

بابا واسم.................

...........

آخرشم با یه مـــــــــــــــــــــــــرسی باباجون لیست قصه های درخواستی تموم میشه

 

 

راستی شخصیت کارتونی مورد علاقه شما این روزامتحركة لسبونجکه بهش میگی با اسفنجی

و به اختاپوس رفیق باب اسفنجی اوایل میگفتی اتوپوس حالا میگی افتاپوس

 

مـــــــــــــــــــــــرد کوچک من حسابی تپل شدی که هر کی میبینتت میگه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)