کیارش جووونکیارش جووون، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

دنیای زیبای ما

اردیبهشت

بلاخره اردیبهشت رسید   شیرین زبونی های جدید کیارش جون ............... یه شب میخواستیم بخوابیم من و بابا بهت گفتیم کیارش جون برامون قصه میگی یه هو شروع کردی به خـــــــــــــرو پف کردن منو بابا میلاد ترکیدیم از خنده بعدشم اینقدر به قول خودت گیلی گیلیت کرد یم که نگو فدات بشم فهمیدیم که شبا وقتی خودمونو به خواب میزنیم که قصه نگیم میفهمی دورت بگردم من تو این ماه کلی اتفاقای خوب و عکسای قشنگ داریم بازم یه بار دیگه با تولدت کلی اتفاقای خوب داره تو زندگیمون میفته .فدات بشم که تو هم مثل مامانت خوش قدمو پر روزی هستی فندق مامان   اینم عکس کیارش خوشگلم بین عکسای نی نی های نی نی وبلاگی متولد 14 اردیبهشت ...
16 ارديبهشت 1393

فروردین 93

ســــــــــال نو مبــــــــــــارک   عزیزتر از جونم امسال من و بابا سومین بهارو با تو تجربه کردیم اونقدر بهت وابسته شدیم که نگو تو هم همینطور این مدت که مشهد بودیم تا چشماتو باز میکردی میگفتی بابا میلادم کجاست پسر کوچولوی بابایی خودمی روز 13 که از خواب بیدارت کردم میگفتی بابا میلادم تنهاست میخوام برم پیش بابا میلادم بابا میلادتم کلی عشق میکردمی فهمید اینقدر دلتنگش شدی دیروز خاله مه سیما میگفت لطفا احساساتتونو تا وقت دارین جمع و جور کنین بعد پسرتونو داماد کنین که رواعصابه عروستون نباشین وقتی فکرشو میکنم چقدر زود این سه سال گذشت با خودم میگم تو چشم بهم زدنی باید ازت دل بکنمو بسپ...
7 فروردين 1393

اسفند.تولد مامان حوریه

  عزیزم نفسم هستیم وقتی میخوام یه پست جدید واست بزارم با خودم میگم چقدر زود یه ماه میگذره کلی شیرین زبون شدی     امشب بابا کارای ساخت خونه رو شروع کرد مامان زهرا داشت بهت میگفت بابا میلاد واسه اینکه شما تو رفاه و خوشبختی باشین اینقدر زحمت میکشه و..... برگشتی گفتی مامان زهرا من تو چی باشم گفتی کیارش تو چی باشه؟؟؟؟ میلاد عزیزم منو کیارش همیشه قدر این زحماتی که واسمون میکشی رو میدونیم میدونیم واسه رفاهمون خیلی زحمت میکشی مرسی که هر چی بخواییم برامون فراهم میکنی من و کیارش دستای پر مهرتو محکم میبوسیم   بلاخره قالب 93 کیارش جون آماده شد مرسی لی لی جون خوش ...
8 اسفند 1392

بهمن 92

  برای خوشبخت بودن مادر بودن کافیست   کیارشم خیلی داری زود بزرگ میشی واسه خودت مردی شدی مثل همیشه مهربونو خوشگل شاهزاده کوچولوی من خیلی دوست دارم وقتی کار خوبی میکنی بهت میگم جایزه واست چی بپزم میگی نه چیزی نپز واسم تولد بخر تم تولدت دیگه کم کم داره کامل میشه ولی هنوزم دارم فکر میکنم تولدتو کجا بگیرم هر جایی که بگیرم یه سری از دوستات نیستن   ماه توی دستامه وقتی تو پیش منی نه تو نمی تونی از عشقم دل بکنی تو مال منی دنیا دنیا تو رو میخوام دیروز دیگه نا امید شدم از اینکه کلاسای زبان رو کامل بشینی سر کلاس و گوش کنی اما در کمال تعجب وقتی به توصیه ی تیچرت منو خاله فا...
14 بهمن 1392

دی 1392

    یه سلام یلدایی به گل پسرم که دیر وقته واسش از شیطونیاش ننوشتم گل مامان امسال شب یلدا ما مشهد رفتیم خونه مامان زیبا و بابا خلیل و شب یلدامونو با مامانی وبابایی خاله فریبا دائی رضا و زندائی پروین خاله مه سیما عمو سعید و پرنیا جون و پویاجون بودیم   شما و پویا جون همش شمع روشن میکردینو بعدم فوت میکردینو میگفتین تولک تولک تولکت مبارک پرنیای جگر عمه هم همش بههتون میگفت امشب تولد نیست شب یلداست اما کو گوش شنوا.........   اینم لینک یلدای کیارش تو وبلاگ کودک من کلیک کنید با دائی رضا خیلی جوری به دائی میگفتی پپلی(popoli) شیرین زبون و.... اینم کادوهای شب یلدای مامان ...
20 دی 1392

آذر

شاهزاده کوچولوی من کلی کار دارم اما میخوام زودی آپ کنم بعد برم دنبال کارام آخر هفته رفتیم چابهار پیش عمو و زن عمو شکوفه خیــــــــــــــــلی خوش گذشت هنوزم بیل و ماشین کوچولوتو که از بازار چینی ها خریدیم میبینی میگی مامان یادته من رفتم دریا آب بازی عمو و زن عمو واست یه عالمه بادکنک با یه موتور خریده بودن که کلی باهاشون کیف کردی هر وقتم موتورو میبینی میگی مامان عمو موتورشو داد به من وقتی دریا رفته بودیم و تو ساحل نشسته بودیم به عمو میعاد گفتی عمو بریم لب دریا منظورت تو آب بود خلاصه که تو ساحل نشسته بودیم داشتیم شن بازی شما و عمو رو نگاه میکردیم که یه موج ناقلا اومدو کاسه کوزتو برد .بابا طی یه حرکت قهرمانانه دمپا...
8 آذر 1392